عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

غربالگری سه ماهه اول

صبح ساعت 6 بیدار شدم تا هم صبحانه بخوریم هم کم کم حاضر بشیم بریم برای غربالگری. ساعت 8 صبح ازمایشگاه بودیم برای پذیرش یه سری فرم دادن که پر کنم. و بعدش منو فرستادن برای ازمایش . دستم رو کلی سوراخ کردن. نمی دونم از اضطراب بود یا از چیز دیگه نه خون زیادی تونستم بدم و نه رگ دستم پیدا می شد. خلاصه با بدبختی یه مقدار خیلی کم از من خون گرفتن. یه ادرس دادن گفتن به این آدرس مراجعه کن برای سونوNT . با بابایی به سمت سونو رفتیم اونجا هم یه کم معطل شدیم خانوم منشی بد اخلاقش به من میگفت آب میوه شیرین بخور . اما خوب منم خودم رو میشناختم صبح مایعات اذیتم می کرد. گوش نکردم ولی کلی شکلات خوردم. حتی وقتی نوبت من شد یه دونه شکلات هنوز تو دهنم بود. ...
28 دی 1393

صبور بودن سخت است

سخته که آدم بخواد صبوری کنه وقتی یه دنیا دلهره تو وجودمونه. سخته بخواد بگه خوبم هیچی نیست وقتی یه عالمه دلتنگه . و سخته با همه این حال های بد مریض داری کنی. آره گلکم، بابایی امروز حالش خیلی بد بود. تب و لرز شدید کرده بود. هنوز هم تب داره. خیلی حالش بده مامانی. براش دعا کن زودی خوب بشه . آخه فردا قراره بیایم که تو رو ببینیم. تو هم خوب باش تا بابایی انرژی بگیره. تا دل من شاد بشه. برای دیدنت لحظه شماری می کنیم . دردونه مادر قرار ما فردا ساعت 8 صبح  
26 دی 1393

اولین سفر

امروز خیلی یهویی جور شد که بریم یه سفر ، یه سفر کوتاه به شهر قم به همراه بابایی و عمو محمود . رفتیم زیارت حرم حضرت معصومه و زیارت مسجد جمکران . کلی برای سلامتیت دعا کردم. خداجونم نی نی من سلامت نگهش دار. ...
6 دی 1393

خوبی عزیزم خوب خوب

دردونه مادر دیروز یه روز سخت داشتم خیلی سخت. صبح مثل همیشه ساعت 10 مطب دکتر بودم حالم هم که می دونی اصلا خوب نبود مثل تموم این روز صبح ها . چشمت روز بد نبینه تا رسیدم دیدم 11 نفر جلوی من هستن اصلا باورم نمیشد. خلاصه نشستم و منتظر شدم. یک ساعت .... دو ساعت .... سه ساعت.... طفلک بابایی که می دونست چقدر حالم خرابه تند تند زنگ میزد ببینه چند نفر دیگه موندن . آخر هم یک ربع قبل از اینکه نوبتم بشه اومد. انقدر خوشحال شدم که به سمت ماشین پرواز کردم. رفتم اون تو یکم دراز کشیدم با بابایی حرف زدم حالم بهتر شد. بعدش هم نوبت من شد. رفتم پیش خانوم دکتر تمام آزمایش ها و سونو گرافی را ریز به ریز چک کرد. و گفت که خدا رو شکر حالت خو...
4 دی 1393
1